گفت وگو با دکتر فرهمند پور چگونه با محیط دانشگاه کنار بیا ییم
گفتگو با سرکار خانم دکتر فرهمندپور (استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران) در خصوص کسب مهارت، به عنوان یکی از ملزومات ورود به دانشگاه و اهمیت آن تقدیم می گردد. به امید آنکه نظرات راهگشای استاد مورد توجه و عمل متولیان امر، خانواده ها و دانشجویان آینده قرارگیرد.
باسمه تعالی
-اجازه بدهید من کمی کلان و کلی تر به این مسئله بپردازم. یک بحث اساسی این است که تربیت موجود خانواده های ما چه مقدار با مهارت های مورد نیاز آنان در جریان زندگی شان تطبیق می کند؟ فرزند ما- از همان سال های خردسالی- قرار است وارد جامعه شود، به ساختار آموزش راه پیدا کند. قرار است در کوچه و خیابان از پس تعاملات اجتماعی متنوعی برآید، بزرگ تر که شد روابط اجتماعی معنادارتری را تجربه کند، به آینده اش -نه الزاماً آینده تحصیلی- فکر کند، بتواند نگاه منطقی و انسانی درستی به رابطه با جنس مخالف داشته باشد، تجربه موفق یک ازدواج را پشت سر بگذارد، همسر، پدر یا مادر خوبی باشد، شهروند مفید و عضو فعال جامعه اش باشد و خیلی نقش های متنوع دیگر. حالابه من بگویید فرزندان ما برای انجام چه مقدار از این وظایف، نقش ها و موقعیت ها آموزش می بینند و چه مقدار از آن ها را بدون آموزش و کسب آگاهانه مهارت و به صورت کاملاغریزی و از روی عادت ناخودآگاه انجام می دهند؟ البته منظور من الزاما آموزش رسمی مستقیم نیست، ما عمده آموزش های اجتماعی مان را با روش های غیرمستقیم می دهیم و می گیریم، منظور من این است که چه مقدار برای انتقال این دانستنی ها و مهارت ها به فرزندانمان- با هر شیوه مستقیم یاغیر مستقیمی- برنامه ریزی کرده ایم؟ جای خالی کدام مهارت را متوجه شده ایم و به فکر پر کردن آن جای خالی افتاده ایم؟ بسیاری از ما بلد نیستیم همسایه خوب، دوست خوب، شهروند خوب و حتی همسر یا والدین خوبی باشیم، اگر بلد شویم، یاد بگیریم و مهارت پیدا کنیم حتما جور دیگر عمل و زندگی خواهیم کرد. حالادر موضوع بحث ما یعنی دانشگاه هم مسئله همین است. دانشگاه یک محیط اجتماعی جدید و فراخ است که هر ساله هزاران جوان را در خود می پذیرد، اجازه بدهید بگویم در خود می بلعد. محیطی که کنار آمدن با آن از جنبه های مختلفی نیاز به مهارت دارد. اولایک محیط علمی است که روش فعالیت علمی در آن باید با شیوه درس خواندن سنتی در مدرسه و دبیرستان فرق داشته باشد. امروز شیوه های آموزشی ما در مقاطع دبستان و راهنمایی و متوسطه به دلایل مختلفی قابل نقد و نیازمند به تحول است و برای دستیابی به اهداف آموزشی و تربیتی همان مقاطع هم خوب جواب نمی دهد چه برسد به اینکه بخواهد در دانشگاه اعمال شود. دانشگاه اقتضائات خودش و طبعاً الزامات خودش را دارد. کسی که وارد دانشگاه می شود باید بتواند به سرعت، خودش را با این اقتضائات و الزامات تطبیق دهد، اما خیلی وقت ها این اتفاق نمی افتد و دانشجوی جدید الورود با همان نگاه و روش بچه مدرسه ای ها در این عرصه جدید عمل می کند و متاسفم که بگویم گاه با همین وضع هم جلو می رود و کسی هم مانع او نمی شود و ما می نشینیم و دنبال چرایی کم انگیزگی یا کم توفیقی بسیاری از دانشجوها یا کم توفیقی برخی برنامه ریزی های آموزشی مان می گردیم. مثلاروش آموزشی متکی و محدود به حافظه، در مدرسه هم باید بشدت مورد تجدیدنظر قرار بگیرد ولی می بینیم در خیلی از کلاس های دانشگاهی هم دارد اعمال می شود و موارد مشابه دیگر. پس یک جنبه ساختار علمی- آموزشی دانشگاه است که بچه ها باید برای آن آماده شوند.
¤ ایجاد این آمادگی که دیگر وظیفه خانواده ها نیست؟
بله، منظور من بیان مهارت های مورد نیازی است که مورد غفلت قرار می گیرد، چه از طرف خانواده و چه از طرف بقیه نهادهای اجتماعی، آموزشی و تربیتی.
یک ویژگی دیگر دانشگاه، استقلالی است که دانشگاه به دانشجو می بخشد و از او می طلبد. نظام آموزشی قبل از دانشگاه محلی بود که دانش آموز و والدینش را در کنار هم می خواست، می پذیرفت و پوشش می داد، اما اینجا دیگر دانشجو مستقل از خانواده می آید و استقلال را تجربه می کند. خودش تنهایی دیده و پذیرفته می شود. خودش باید گلیم خودش را از آب بکشد و روی پای خودش بایستد. ایجاد این مهارت و فراهم کردن فرصت های تمرین و تجربه آن، دیگر کار خانواده است. خیلی از خانواده ها از مستقل شدن بچه هایشان حتی در این سن هم می ترسند شاید چون می دانند آن ها را برای این وضعیت خوب آماده و مهیا نکرده اند. باور می کنید ما خیلی وقت ها با دانشجویی مواجهیم که خودش بیرون اتاق می ایستد و مادر یا پدرش برای تقاضای افزایش نمره به استاد مراجعه می کنند؟ یا حتی والدین بدون اطلاع دانشجو به سراغ استاد می آیند و درخواست نمره می کنند تا فرزندشان مشروط یا اخراج نشود؟ تداوم این اتکاء به دیگران می تواند واقعا برای یک جوان مخاطره آمیز باشد. توجه داشته باشید استقلال فقط در توان رفت و آمد به دانشگاه و منزل یا خرید و تهیه لوازم و وسایل مورد نیاز شخص نیست که فکر کنید به مرور ایجاد می شود و ضریب خطا و خطرش کم است. توان کنترل شخصی رفتار بدون نظارت بزرگترها، قدرت نه گفتن به پیشنهادهای نادرست، استفاده صحیح و ایمن از آزادی های جدید و خیلی موارد حساس دیگر همه ابعاد مختلف همین استقلال پذیری فرد است. این ضرورت کسب آمادگی برای زندگی مستقل، آزاد و ایمن، برای دانشجویان ساکن خوابگاه ها که حتی در خارج از ساعات آموزشی هم در کنار خانواده نیستند اهمیت و ضرورت و حساسیت بیشتری پیدا می کند و بخصوص برای دخترها که در غالب خانواده های ما، خانواده های سنتی از تجربه و فرصت تمرین کمتری برای استقلال برخوردارند مخاطره آمیزتر است. خانواده ها فکر می کنند مشکل خوابگاه رفتن بچه ها فقط زحمت پخت و پز و نظافت است که مجبورند تنهایی از عهده اش برآیند، البته متاسفانه این هم هست یعنی بسیاری از نوجوان ها و جوان های ما حتی برای انجام مستقل کارهای شخصی شان هم آماده نشده اند، ولی متاسفانه اصل مسئله این بچه ها ضعف مدیریت سفره و شکم و لباس نیست، ضعف مدیریت نیازها، مطالبات، رفتارها، دوستی ها، معاشرت ها، تفریحات، اوقات فراغت و خیلی چیزهای دیگر است که برای جوانی که تا دیروز گوشه اتاق نشسته و فقط تا کلاس کنکور رفته و آمده و کتاب هایش را زیر و رو کرده و تست زده و بارها و بارها کنکور آزمایشی داده و... خیلی کار سخت و محتملامخاطره آمیزی است. ما فقط کنکور دادن و قبول شدن را به بچه ها یاد می دهیم، آنها را در تست زدن ورزیده می کنیم، این بخش کوچکی از کار است.
¤ روابط بین افراد چطور؟
یکی از مهم ترین ابعاد مسئله همین است و اجازه بدهید در این قسمت من بخصوص روی روابط جوانان تازه وارد به دانشگاه با جنس مخالف تاکید بیشتری بکنم. صرفنظر از برخی از جوانان و نوجوانان که پیش از ورود به دانشگاه تجربه برخورد نزدیک و معاشرت با جنس مخالف را داشته اند- که آن هم باز قابل بررسی است که چه مقدار اصولی و درست بوده و چه مقدار نسنجیده، غلط و مدیریت نشده- برای بسیاری از دانشجویان تازه وارد به دانشگاه بخصوص فرزندان خانواده های سنتی و شهرستانی و بویژه دختران، دانشگاه از نظر ایجاد زمینه تجربه مواجهه نزدیک و آزاد با جنس مخالف، عرصه جدیدی است. ورود به این عرصه جدید برای کسانی که آمادگی لازم را ندارند، می تواند مشکل زا باشد. داشتن تربیت دینی و اخلاقی عمیق، اعتماد به نفس و عزت نفس بالا، آگاهی، هوشیاری و درک بالای اجتماعی مانع آن می شود که جوانان بخصوص دختران، دچار وحشت، اضطراب و یا انزوا و افسردگی شوند، یا با ایجاد یک رابطه نادرست، دچار آسیب اخلاقی، عاطفی، اجتماعی و یا حداقل درسی گردند. قصد نگران کردن جامعه و خانواده ها را ندارم ولی به عنوان یک معلم و البته یک مادر، شرایط موجود را نمی پسندم. شما عمق و حساسیت مساله را به ویژه هنگام نزدیک شدن به دانشجویان دختر ساکن خوابگاه ها و درگیر شدن با متن مشکلات روحی، عاطفی و اخلاقی آن ها درک می کنید، فقدان مهارت هایی که به بعضی از آن ها اشاره کردم، به علاوه دوری کامل از خانواده که هم خلاهای عاطفی جدی را موجب می شود و هم آزادی- که اگر یاد نگرفته باشی درست آن را مدیریت کنی پیامدهای آن معلوم است- در مجموع، شرایط مطلوبی برای دختران دانشجوی خوابگاهی ما فراهم نکرده است.
¤ این تصویری که شما ارائه می کنید، عمومیت دارد؟
قطعاً نه، و به این دلیل باید خدا را هم شکر کرد. ولی همین که عمومیت ندارد نشانه چیست؟ نشانه این است که این مشکلات، واقعیت تغییرناپذیر دانشگاه نیست، بلکه ناشی از فقدان آمادگی و توانمندی بعضی از جوانان برای ورود، مواجهه و زندگی در این موقعیت است و این یعنی ما می توانیم با ایجاد مقدماتی، تا حد بسیار بالایی جلوی این آسیب ها و مخاطرات را بگیریم.
¤ چطور؟ متولی این مساله کیست؟ یعنی در واقع چه کسی باید پاسخگو باشد؟
در درجه اول خانواده و در مراحل بعد ساختار مدیریت و برنامه ریزی علمی و فرهنگی آموزش عالی و مدیریت های داخلی هر دانشگاه .
¤ سهم خانواده و جامعه را در این مساله یکسان می بینید؟
- اینجا سهم خانواده را مهم تر می بینم، چون اصولاجامعه پذیر کردن جزء اولین و اساسی ترین وظایف خانواده است.
خانواده باید متناسب با موقعیتی که فرزندش قرار است خودش را با آن تطبیق دهد، به او مهارت دهد؛ یعنی اگر فرزند قرار است در دبیرستان تک جنسیتی درس بخواند خانواده ها یک جور باید به او مهارت دهند و جامعه پذیرش کنند، اگر هم قرار است وارد محیط مختلط شود، نوعی دیگر به او مهارت دهند اما خانواده های ما این کار را بلد نیستند.
¤ دلیل این مساله این نیست که خانواده ها نسبت به محیط دانشگاه ناآگاه هستند؟ به نظر می رسد خانواده ها خودشان هم نمی دانند فرزندشان قرار است وارد چه محیطی بشود. تازه اگر هم بدانند شاید بلد نباشند او را آماده کنند.
- درست است. ما متناسب با شکل گیری ساختارهای قانونی، دولتی و آموزشی، زیرساخت های فرهنگی مان را آماده نکرده ایم. درست مثل این که در شهری اتومبیل وارد شود و مردم پشت فرمان بنشینند بدون اینکه بلد باشند باید از آن چه استفاده ای بکنند.
بیش از هفتاد سال از عمر دانشگاه در کشور ما گذشته ولی ما هنوز از جنبه های مختلف مثل انگیزه ورود یا کیفیت بهره برداری از امکانات و فرصت های فراهم آمده در این نهاد ارزشمند دچار مشکل هستیم. ضمن اینکه بسیاری از خانواده های ما نسبت به محیط های علمی- فرهنگی مثل دانشگاه، احساس نوعی خود کم بینی دارند. اگر خانواده ها نسبت به دانشگاه و فرزندان دانشگاه رفته شان آنقدر احساس خود کم بینی نداشته باشند و فرزندان والدین خود را بیش از این که الان قبول دارند، قبول داشته باشند، می شود امیدوار بود که اتفاق های بهتری بیفتد. مساله مهم دیگر اینکه همان طور که قبلاتاکید کردم برای بهتر و کارآمدتر زندگی کردن باید آموزش دید و مهارت کسب کرد. پدر و مادر خوب بودن غریزی و طبیعی و تجربی، حاصل نمی شود. جوان باید برای خوب و درست جوانی کردن تربیت شود و آموزش ببیند، خوب والدین هم باید برای خوب جوان داری و جوان آموزی کردن آموزش ببینند و مهارت به دست آورند. الان بحث من شیوه آموزش نیست که مستقیم باشد یا غیرمستقیم، رسانه این کار را انجام دهد یا مثلاً مساجد یا مدارس، بحث من فعلاً ضرورت ارتقاء سطح توانمندی های علمی، فرهنگی و تربیتی آحاد جامعه است، والدین و بعد بچه ها.
¤ خوب به بحث قبل برگردیم، مسئولیت اول متوجه خانواده بود و بعد ساختار آموزشی، در این بخش دوم چه می شود کرد؟
درحال حاضر ما یک مقطع آموزشی داریم به نام پیش دانشگاهی. اصطلاح جالبی است. اما واقعاً آموزش های موجود در این مقطع چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ روشی چه تفاوت جدی و اساسی با دوره های قبلی دارد که دانش آموزان گذرانده اند؟ به نظرم می شود برنامه ریزی کرد که برخی از اطلاعات لازم و مهارت های ضروری، در این دوره به دانش آموزان و حتی خانواده های آن ها داده شود، درحالی که می دانیم حداکثر اهتمام همه اعم از مدیران و معلمان و خانواده ها و خود بچه ها در این دوره، مصروف به توفیق در اصل ورود به دانشگاه است و نه هیچ چیز دیگر.
سهل الوصول ترین راه حل دیگر این است که لااقل دانشگاه یک دوره آموزشی مقدماتی داشته باشد مثل کسی که می رود خارج از کشور و باید مدرک زبان بگیرد تا او را در دانشگاه ثبت نام کنند، فرد قبل از ورود به دانشگاه یک پیش دانشگاهی با این رویکرد بگذراند. متاسفانه دانشگاه هم این پیش دانشگاهی را پیش بینی نکرده و دانشجوی ورودی اش را به صرف این که در کنکور قبول شده پذیرش می کند. معمول است که برای ورودی های جدید اردوهایی برپا می شود. زمانی این اردوها چند روزه بودند، کم کم یک روزه شدند و گاهی هم نصف روزه. در بسیاری از دانشگاه ها همان نیم روز هم برگزار نمی شود. ضمن اینکه در اردوها تنها مقررات و ضوابط به بچه ها گوشزد می شود که قطعاً بخش کوچکی از مساله است. واقعاً باید به دانشجو، پیش آگهی های لازم برای ورود به دانشگاه داده شود. در طول دوران تحصیل هم باز برنامه ریزی های فرهنگی و تربیتی که از طرف بخش های مختلف فعال در این عرصه، عرضه و هدایت می شود، باید به مراتب جدی تر از این که الان هست مورد توجه قرار گیرد. نکته اساسی این است که امروز تنوع و جاذبه فعالیت های فرهنگی و تربیتی دانشگاه ها بسیار کم است و همین باعث می شود طیف محدودی از دانشجویان را پوشش دهد، دانشجویان علاقمند به فعالیت های فرهنگی جذب می شوند و گاهی هم خیلی استفاده می کنند ولی بسیاری از دانشجویان درسشان را می خوانند و کار خودشان را می کنند و شاید در طول تحصیل یک بار هم در متن یک برنامه فرهنگی و تربیتی قرار نگیرند.
¤ بخش های مختلف جامعه چگونه می توانند عرصه های مهارت آموزی را یاری نمایند؟
- بخشهایی را باید رسانه ها پوشش دهند، چه رسانه های مکتوب مثل همین کار شما و چه رسانه های دیداری و شنیداری و مهم تر از همه رسانه ملی. باید در کنار انبوه برنامه های «چگونه درس خواندن و برنامه ریزی درسی کردن و تست زدن و قبول شدن در کنکور» به سایر ملزومات ورود به دانشگاه و ارتقاء فرهنگ دانشجو شدن هم بپردازند.
در این زمینه خانواده، دانشگاه، رسانه و... باید با یک همت فراگیر و موثر اقدام کنند. نباید فرافکنی کرد. همه باید سهم خود را انجام دهند و نقش خود را به درستی ایفا نمایند. باید امیدوار بود و تلاش کرد.
¤ با تشکر فراوان از راهنماییهایتان و فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.
روزنامه کیهان، شماره 19460 به تاریخ 21/6/88، صفحه 12 (دانشگاه)
موضوع مطلب :