سربازسایبری آخرین مطالب
7. آبروی ملی موضوع مطلب : گلچینی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران 1 . سرمایهگذاری انسانی انتخابات سرمایهگذارى عظیم ملت ایران است؛ مثل اینکه شما سرمایهى سنگین و عظیمى را در بانک میگذارید، بانک با آن کار میکند و شما از سودش استفاده میکنید؛ انتخابات یک چنین چیزى است. ملت ایران سرمایهگذارى عظیمى را میکند، سپردهگذارى بزرگى را انجام میدهد و سود آن را میبرد. آراء یکایک شما مردم سهمى است از همان سرمایهگذارى و سپردهگذارى. هر رأیى که شما در صندوق مىاندازید، مثل این است که یک بخشى از پول آن سپرده را دارید تأمین میکنید. یک رأى هم اهمیت دارد. هرچه انتخابات پرشورتر باشد، عظمت ملت ایران بیشتر در چشم مخالفان و دشمنانش دیده خواهد شد؛ براى ملت ایران حرمت بیشترى خواهند گذاشت؛ دوستان شما هم در دنیا خوشحال میشوند. عظمت ملت ایران را حضور مردم در انتخابات نشان میدهد. بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) 1/1/1388 2 . ثمره مردمسالاری دینی انتخابات در کشور ما یک حرکت نمایشى نیست. پایهى نظام ما همین انتخابات است. یکى از پایهها، انتخابات است. مردمسالارى دینى با حرف نمیشود؛ مردمسالارى دینى با شرکت مردم، حضور مردم، ارادهى مردم، ارتباط فکرى و عقلانى و عاطفى مردم با تحولات کشور صورت میگیرد؛ این هم جز با یک انتخابات صحیح و همگانى و مشارکت وسیع مردم ممکن نیست. این مردمسالارى، عامل پایدارى ملت ایران است. اینکه شما توانستهاید در طول این سىسال از نهیب ابرقدرتها نترسید، اینکه ابرقدرتها هم غیر از نهیب نتوانستند ضربهى اساسى به شما بزنند، اینکه جوانان کشور در ورود به میدانهاى گوناگون این شجاعت و اخلاص را نشان میدهند، ناشى از مردمسالارى دینى است. بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) 1/1/1388 3 . هدیهی امام انتخابات نماد حرکت اسلامى در کشور ماست. انتخابات، هدیهى اسلام به ملت ماست. امام بزرگوار ما حکومت اسلامى به روش انتخاباتى را به ما یاد داد. حکومت اسلامى در ذهنها و خاطرهها به شکل خلافتهاى موروثى به یادگار مانده بود؛ خیال مىکردند حکومت اسلامى یعنى مثل خلافت بنىامیه و بنىعباس یا خلافت ترکان عثمانى؛ یک نفر با نام و شکل ظاهرى خلیفه، اما با باطن و عمل فرعون و پادشاهان مستبد؛ بعد هم که از دنیا مىرود، یک نفر را به جاى خود معین کند. در ذهن مردم دنیا، حکومت اسلامى به این شکل تصویر مىشد؛ که بزرگترین اهانت به اسلام و حکومت اسلامى بود. امام، حکومت اسلامىِ به روش انتخابات مردم و حضور مردم و تعیین منتخب مردم را – که لبّ اسلام است – بار دیگر براى مردم ما معنا کرد و در جامعهى ما تحقق بخشید. بیانات در مراسم شانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى (ره) 14/3/84 4. مسئلهى اول، شرکت در انتخابات انتخاب رئیس جمهور یعنى انتخاب رئیس قوهى مجریه و کسى که اغلب امکانات کشور در اختیار اوست. و مىبینید اگر چنانچه رئیس جمهورى شور و نشاط و شوق و اراده داشته باشد، چه خدمات بزرگى را براى این کشور انجام میدهد؛ میخواهند این نباشد. من عرض میکنم: همه باید اصرار داشته باشید که در انتخابات شرکت کنید. به نظر من مسئلهى اول در انتخابات، مسئلهى انتخاب این شخص یا آن شخص نیست؛ مسئلهى اول، مسئلهى حضور شماست. حضور شماست که نظام را تحکیم میکند، پایههاى نظام را مستحکم میکند، آبروى ملت ایران را زیاد میکند، استقامت کشور را در مقابل دشمنىها زیاد میکند و دشمن را از طمع ورزیدن به کشور و از فکر ضربه زدن و توسعه و فساد و فتنه منصرف میکند. این یک مسئلهى بسیار مهم است؛ پس مسئلهى اول، شرکت در انتخابات است. بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادى سنندج 2/22//1388 5. برای حضور حداکثری تلاش کنید مسألهى اول، مشارکت است. در زمینهى مشارکت مردم، هر طور که مىتوانید، روى خانوادهها و دوستانتان کار کنید. مشارکت، یکى از اساسىترین مسائل است. حضور مردم براى پیشرفت و صیانت کشور لازم است. نه اینکه اگر عدهى زیادى شرکت نکردند، اینها به نظام «نه» گفتهاند؛ بههیچوجه اینطورى نیست. آنهایى که بهخاطر «نه» گفتنِ به نظام نمىآیند، درصد خیلى کمىاند. یکعده بهخاطر بىحالى نمىآیند؛ یکعده بهخاطر بىحوصلگى نمىآیند؛ یکعده روز جمعه کار دیگرى دارند و نمىآیند؛ اینها را شما راه بیندازید. والّا کسانىکه معتقد به نظام و قانون اساسى نیستند و دلشان براى بیگانگان و نفوذ آنها پر مىزند و منتظر آمدن بیگانگان هستند، درصد بسیار کمىاند. بیانات در دیدار دانشجویان بسیجى 5/3/1384 6. رأی دادند تا نه بگویند! اینها هیچوقت دست از بدگویى کردن نسبت به جمهورى اسلامى و هر تشکیلاتى در دنیا که با آن موافق نباشند، برنمىدارند. اگر مردم ایران در یک انتخابات پرشور شرکت کنند، یکطور حرف مىزنند؛ اگر شرکت نکنند، یکطور دیگر حرف مىزنند… در انتخابات دوم خرداد سال هفتادوشش- که انتخابات پرشورى شد؛ جمعیت عظیمى شرکت کردند که البته بىسابقه نبود و آن درصد قبلاً هم در بعضى از انتخاباتهاى دیگر شرکت کرده بودند؛ اما در آن انتخابات درصد بسیار خوبى شرکت کردند- رادیوهاى بیگانه گفتند ملت ایران جمع شدند و رأى در صندوقها ریختند، براى اینکه به جمهورى اسلامى بگویند نه! شما را به خدا ببینید؛ مردم به دعوت رهبرى، نظام و مسؤولان آمدند و مسؤولى را براى جمهورى اسلامى انتخاب کردند. وقتى که شلوغ بود و جمعیت پاى صندوقها با درصد بالا شرکت کردند، آنطور گفتند؛ در انتخابات شوراها هم که در شهرهاى بزرگ، مخصوصاً تهران، شرکت مردم خیلى پایین بود، باز گفتند مردم شرکت نکردند؛ یعنى به جمهورى اسلامى گفتند نه! بنابراین و بهنظر آنها اگر مردم در انتخابات شرکت کنند، گفتهاند نه؛ اگر شرکت هم نکنند، گفتهاند نه! تبلیغات دشمن اینگونه است. هرچه هم مردم شرکت کنند، تبلیغات دشمن هست. دیدار استادان و دانشجویان قزوین26/9/1382
منبع: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای ادامه دارد.............
موضوع مطلب :
زندگى امام به روایت امام متن زیر فرازهائى از زندگى حضرت امام خمینى - سلام الله علیه - است که پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامى ایشان حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است: بسمه تعالى به حسب شناسنامه شماره 2744 تولد: 1279 شمسى در خمین، اما در واقع 20 جمادىالثانى 1320 هجرى قمرى مطابق اول مهر 1281 شمسى است. (18 جمادىالثانى 1320 مطابق 30 شهریور 1281 صحیح است) نام خانوادگى: مصطفوى; پدر: آقا مصطفى; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد مجتهد خوانسارى الاصل و خمینى المسکن) صدور در گلپایگان به وسیله صفرىنژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان در خمین در مکتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود (افتخار العلماء) درسهاى ابتدایى سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدى (دایى) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاى نجفى خمینى منطق شروع و نزد حضرتعالى (×) ظاهرا (سیوطى و شرح باب حادى عشر و) منطق و مسلما در مطول مقدارى. در ادراک که سنه 1339 قمرى براى تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد على بروجردى مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانى منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراکى شرح لمعه پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم - رحمة الله علیه - (ظاهرا هجرت ایشان رجب 1340 قمرى بود) هجرت آیتالله حائرى به قم رجب 1340 و نوروز 1300 شمسى است) تتمه مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانى موسوم به آقا میرزا محمد على و سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى و بیشتر نزد مرحوم آقا میرزا سید على یثربى کاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیتالله حائرى (حاج شیخ عبدالکریم) مىرفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است. و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا على اکبر یزدى. و عمده استفاده در علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقاى آقامیرزا محمد على شاهآبادى بوده است پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عدهاى از رفقا بحث داشتیم تا آنکه مر حوم آقاى بروجردى - رحمةالله - به قم آمدند براى ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن ایشان به تقاضاى آقایان; مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد. نام عیال اینجانب خدیجه ثقفى معروف به قدس ایران، متولد 1292 شمسى، صبیه حضرت آقاى حاج میرزا محمد ثقفى طهرانى. تاریخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفى، متولد: 1309 شمسى; 3 دختر در قید حیات با یک پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد، لطیفه; آخرین فرزند در حیات احمد. پىنوشت: × منظور آیت الله پسندیده مىباشند. موضوع مطلب :
A موضوع مطلب : موضوع مطلب :
گفت وگو با دکتر فرهمند پور چگونه با محیط دانشگاه کنار بیا ییم موضوع مطلب : زنان و خانواده، کانون عملیاتی اصلاح الگوی مصرف
دکتر فهیمه فرهمندپور*
درهم تنیدگی مسائل هریک از عرصههای اقتصاد، سیاست، فرهنگ و فرد، خانواده، جامعه و... راه را برای محدود کردن حوزهی مسؤولیت آحاد مرتبط با هریک از این عرصهها مشکل و شاید غیرممکن میسازد. به همین دلیل داوری در این خصوص که اصلاح الگوی مصرف امری مرتبط با کدام یک از این زمینههاست بسیار دشوار است و تعیین سهم مسؤولیت هریک دشوارتر؛ اما بررسی ابعاد مختلف مسأله میتواند به تسهیل این امر دشوار بیانجامد.
اصلاح، تغییری جهتگیری شده یا کاهشی غیرهدفمند بیگمان کاهش حجم و تنوع مصرف، نخستین برداشتی است که از شعار اصلاح الگوی مصرف به ذهن متبادر میشود. این در حالی است که اساساً صرف کاهش، بدون در نظر گرفتن جهتگیری کلان جریان اصلاح، میتواند موجب آسیبرسانی به این تلاش اصلاحی شود. برای نمونه چنانچه الگوی مصرف بسیاری از مواد غذایی تعیین کننده در سلامت در کشور ما، با استانداردهای علمی پذیرفته شدهی جهانی آنها مقایسه شود، میتواند زمینهی شناسایی علل شیوع بسیاری از بیماریهایی شود که صرف نظر از همهی پیامدهایش، هزینهی مادی گزافی بر اقتصاد جامعه تحمیل میکند؛ سرانهی پایین مصرف لبنیات و نقش آن در بیماریهای دهان و دندان یا پوکی استخوان و مصرف پایین استفاده از گوشت سفید و تأثیر آن در افزایش بیماریهایی چون فشار خون و مشکلات قلبی و عروقی در کشور، مثالهای روشنی در این زمینه هستند. روشن است که تفسیر سطحی واژهی "اصلاح" به صِرف "کاهش"، در چنین مواردی اتفاقاً آثار مخرب بیشتری در پی خواهد داشت، در حالی که اصلاح به معنای تغییر هدفمند، میتواند به معنای افزایش مصرف در زمینههایی باشد که در نهایت دستیابی به اهداف مطلوب را در درازمدت به دنبال دارد. اصلاح الگوی مصرف کالا یا ثروت مفهوم «کَنْز» در ادبیات قرآنی و به تبع آن در اقتصاد اسلامی به ثروتی اشاره دارد که از جریان متعادل و متعارف تولید و مصرف خارج شده و به شکلی غیرمولد و تنها در خدمت ارضاء حس طمعورزی و تکاثرِ افرادی با ضمیر بیمار قرار گرفته، میل به تفاخر را در آنان اشباع میکند. مخالفت فرهنگ دینی با چنین شیوهای در استفاده از ثروت، نشان میدهد که توجه به الگوی مصرف تنها مربوط به نوع استفاده از کالاهای مصرفی روزمره نیست، بلکه شیوههای بهرهبرداری از منابع ثروت نیز باید مورد توجه قرار گیرد. پیشنهاد رهبر معظم انقلاب به سرمایهگذاری مازاد امکانات مادی در مسیری مولد- حتی اگر مایل به انفاق آنها نیستیم- در واقع اشارهای دقیق به لزوم بازنگری افراد و خانوادهها و البته دولت به شیوههای بهکارگیری ثروت خصوصی و عمومی است. تولید، توزیع و مصرف، حلقههایی از فرایند واحد در برنامهریزی برای عملیاتی نمودن جریان اصلاح الگوی مصرف، تفکیک حلقهی مصرف از سایر بخشهای فرایندی که شامل تولید و توزیع نیز میگردد، میتواند خطایی جدی بهشمار آید. تعابیری چون اسراف و تبذیر در فرهنگ دینی ما میتواند در موارد مربوط به هریک از این حلقههای به هم پیوسته صدق کند؛ همچنانکه وجود الگوهای ناسالم در جریان تحقق و اجرای هریک از آنها به روشنی ممکن است. شرایط حاکم بر نظام تولید و سازمان توزیع بهعنوان اساسیترین مقدمات مصرف- که البته خود نیز متوقف بر مقدمات بسیارند- در موارد فراوان شرایطی اجتنابناپذیر را بر جریان مصرف تحمیل نموده، شکلگیری الگویی نامتوازن در آن را موجب میگردد؛ الگویی که بهسرعت شکلی نسبتاً پایدار یافته، تغییر و اصلاح آن مشکل، زمانبَر و پرهزینه میگردد. شرایط نامناسب تولید نان یا جریان ناصحیح توزیع بسیاری دیگر از موادغذایی در کشور از جملهی این مواردند. اصلاح این بخشها بهطور طبیعی- اگرچه شاید نه در کوتاهمدت- به اصلاح اساسی الگوی مصرف در این موارد میانجامد. الگوی تولید و الگوی مصرف؛ تأثیر یا تأثر بهسختی میتوان نوع و میزان تعامل میان قالبهای نسبتاً پایدار هریک از بخشهای تولید و مصرف را بر یکدیگر معلوم نمود. اگر تولید و عرضهی محصول به جامعه، پاسخی به خواست پیدا و پنهان مصرفکنندگان باشد، الگوی تولید را نیز تحت تأثیر الگوی مصرف خواهیم دانست. در عین حال نمیتوان از نظر دور داشت که الگوی عرضه شده از جانب تولیدکننده، نقش غیرقابل انکاری در شکلگیری نوع و حجم مطالبات جامعهی مصرفکنندگان داشته و میتواند هوشمندانه آن را در جهت منافع اقتصادی(یا غیراقتصادی) خود برانگیزد. جریان مد و اثرگذاری بر سلیقه و ذائقهی مصرفکننده اساساً در همین راستا شکل میگیرد و مصرفکننده بهسوی استفاده و مصرف شکل، نوع و حجمی از کالا سوق مییابد که برنامهریزان نظام تولید آن را پیشبینی کرده، در آن جهت گام برداشتهاند؛ برنامهریزیای که معمولاً به مدد شیوههای تبلیغ آشکار و پنهان، به توفیقات جدی دست مییابد. بنابراین تلاش برای اصلاح الگوی مصرف، بایستی با توجه به این تعامل دوسویه صورت گیرد. مصرف، پاسخ به نیازهای واقعی یا کاذب بعید به نظر میرسد بتوان مصرفکنندهای را وادار کرد که به غیرضروری بودن مصرف آنچه مورد استفاده قرار میدهد، اعتراف نماید. این نکته به آن معناست که ما اصولاً معتقدیم الگوی مصرف ما مبتنی بر نوع، شکل و حجم نیاز ماست. اما بهراستی کدام نیاز؟ نیازی واقعی و مستند به شواهد و دلایل عقلی و علمی که طبعاً مورد تأیید دین هم قرار میگیرد؟ یا احساسی متکی بر عادت، زیادهطلبی و تلاش برای پاسخ به خلأهای شخصی و شخصیتی، و یا حتی همراهی با هنجارهای عرفیِ راه به خطا برده؟ به تعبیر دقیقتر، کدام نیاز؟ واقعی یا کاذب؟ از همینجا نقش تعیینکنندهی نظام تربیت و ساختار فرهنگ، آشکار گردیده و اصلاح الگوی مصرف متوقف بر یک جریان طولانی از اصلاح نگرههای فرهنگی و الگوی تربیتی میشود. ارکان نظام تربیت تربیت امری است که بهگونهای تدریجی و غالباً ناخودآگاه شکل میگیرد و شکلگیری آن طبیعتاً متأثر از عوامل و زمینههای متعدد و متنوعی است. نقش خانواده، سازمانهای رسمی آموزشی و تربیتی، رسانههای جمعی و دستگاههای تبلیغاتی در تحقق یک الگوی نسبتاً پایدار تربیتی، غیرقابل انکار و طبعاً لزوم پاسخگویی آنها در قبال شرایط فرهنگی موجود، اجتنابناپذیر است. لازم است هریک از این مجموعهها- بیآنکه با فرافکنی، قصد شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت خود را داشته باشند- به ارزیابی نقش مثبت یا منفی خود در این شرایط بپردازند و نیز سهم خود را در مسؤولیت اصلاح الگوی تربیتی و فرهنگی کلان موجود و بهطور خاص الگوی فعلی مصرف بازشناسند. برای نمونه نقش رسانهی ملی در معرفی، تأیید و ترویج قالبهای متنوع مصرفزدگی، رفاه و تجمل- چه در قالب پخش پیامهای بازرگانی که بنا بر ضرورت نیازهای مالی رسانه توجیه میشود و چه در قالب ساخت برنامههای نمایشی که ضرورت ایجاد جاذبههای بصری را بهانهی بازنمایی آن میسازند- در افزایش انتظارات غیرواقعبینانهی مردم بهویژه جوانان از زندگی، رفاه، تنوع و تکثر قالبهای مصرف و... بسیار مؤثر است. ادامهی این روند میتواند مخاطرهآمیز و مانعی جدی در مسیر اصلاح الگوی مصرف تلقی گردد. البته این مثال نباید موجب کوچک شمردن اثر سایر بخشهای نظام تربیت و نادیده انگاشتن نقش تعیینکنندهی آنان- از جمله مراکز متولی تعلیم و تربیت رسمی در جامعه مانند آموزش و پرورش و سایر بخشها- شود. الگوی مصرف دینی، یا الگوی مصرف برخی متدینان متأسفانه گاه اشکالی از برداشتهای دینی یا برداشتهای تحمیل شده به فکر و فرهنگ دینی نیز به کمک توجیه این نیازهای کاذب میآیند. مانند آنکه در صورت کسب درآمد از راه حلال، برخورداری از حداکثر رفاه و آسایش، ممنوعیت یا محدودیتی ندارد؛ یا در صورتی که برخورداری از حداکثر این رفاه و حتی تجمل، موجب ارتکاب معصیتی نشود، منعی نخواهد داشت؛ یا حتی میان ملاحظهی شأن و شؤونات فرد یا خانواده و سطح اجتماعی خاص با آموزههای دینی تعارضی نیست! ...همین است که حتی در میان لایههای اجتماعی متدینان و متشرعان جامعه، میتوان شکلگیری نوعی اشرافیت دینی یا اشرافیت متظاهر به تدین را بازشناخت که علاوه بر گناه اسراف و تبذیر و بیتوجهی به اقشار دردمند جامعه، باید گناه بدنما ساختن دین و اخلاق دینی و وارونهنمایی آموزههای دینی را نیز به کارنامهی اعمال آنان افزود. بهراستی آیا آموزههای دینی تنها به توجه دادن انسان مسلمان نسبت به کسب حلال اکتفا نموده و به نوع مصرف این امکانات برآمده از حلال بیتوجهی نمودهاند؟ مرز رفاه مشروع و به تعبیر قرآن نصیب حلال از دنیا، با تجمل و اسراف و دنیازدگی چیست؟ استفاده نکردن از ثروت و امکانات در راه حلال یعنی چه؟ بیتوجهی به نیازمندان و محرومان و بهرهبرداری حداکثری از تجمل و رفاه و تلذذ، در ادبیات دینی ما گناه شمرده میشود یا خیر؟ و اساساً در جامعهای که بسیاری از مردم از انواع محدودیت و محرومیت رنج میبرند، تکیه زدن انحصاری بر سرمایههای گستردهی مادی به بهانهی ملاحظهی شؤون فردی و خانوادگی چه معنایی دارد؟ طبعاً دانشمندان علوم دینی و بهخصوص خطبا و مبلغانی که در ارتباط نزدیک با افکار عمومی متدینان قرار دارند، بیش از همه میتوانند در رفع چنین بدفهمیها یا سوء تفاهمهایی مؤثر واقع شوند. خانواده و اصلاح الگوی مصرف بیآنکه بشود نقش مؤثر بخشهای دیگر نظام تربیت را انکار نمود یا کوچک انگاشت، باید نقش خانواده را در جهتدهی به هر جریان فکری، تربیتی و فرهنگی، بیبدیل دانست و اعتراف نمود که برغم ادعای بسیاری از خانوادهها که پررنگ شدن میزان تأثیر مناسبات اجتماعی در زندگی فرزندانشان را مانع پویایی و اثربخشی فرایند تربیتی خانواده میدانند، خوشبختانه در نظام اجتماعی کشور ما هنوز هم خانواده از نقشی تعیینکننده در نظام تربیت و ساختار فرهنگ برخوردار است؛ البته به شرط آنکه متوجه ظرفیت بالای اثربخشی خود بوده، استفادهی درست از این ظرفیت ارزشمند را مورد غفلت قرار ندهد. نباید فراموش کرد که حتی ذخیرهی انسانی و سرمایهی فکری موجود در سایر بخشهای نظام فرهنگی- مثلاً مدیران دستگاههای آموزش رسمی و دستاندرکاران رسانه و...- نیز خود پیش از هر چیز محصول فرایند تربیتی یک خانواده بودهاند. بنابراین باید خانواده را چتری فراگیر دانست که میتواند بسیاری دیگر از عرصههای آموزش و تربیت را تحت تأثیر قرار دهد. مادر، محور تحقق تربیت و تحول فرهنگ چنانچه اصلاح فراگیر الگوی مصرف را امری متوقف بر یک تحول فرهنگی عمیق و ماندگار بدانیم و خانواده را اساسیترین زمینه برای جهتدهی و تحقق این تحول فرهنگی، برای هدفمند نمودن این جریان و دستیابی به حداکثر نتیجه، باید زنان بهعنوان محوریترین عضو در عرصهی مناسبات تربیتی خانواده، کانون توجه کسانی قرار گیرند که وظیفهی برنامهریزی کلان در جهت عملیاتی کردن شعار اصلاح الگوی مصرف را بهعهده دارند. روشن است که این لزوم توجه به زنان در برنامهریزیهای آتی، نه به دلیل نیاز ویژهی آنان به این توجه، که به دلیل نیاز جامعه به مداخلهی مؤثر زنان در این حرکت تعیینکنندهی اجتماعی است. کسانی که چشمپوشی از ظرفیت بالای آنان در اثرگذاری بر تحولات فکری، تربیتی و فرهنگی در خانواده- و البته خارج از خانواده- میتواند از دست رفتن یک سرمایهی ارزشمند و بیبدیل انسانی و اجتماعی تلقی شود. بنابراین آموزش، فرهنگسازی، فعالسازی و حمایت از زنان در جریان اصلاح الگوی مصرف میتواند راهبردی اساسی در این زمینه تلقی شود. موضوع مطلب : چرا خانمها از خانمهای زیباتر از خود متنفر هستند؟
هیچکس واقعاً درمورد این مسئله حرف نمیزند اما یکی از اصلیترین مسائلی که باعث میشود خانمها نتوانند با هم کنار بیایند حسادت است. در دنیای حرفهای امروز، این به یکی از این دو مورد تقسیم میشود: حسادت به خوب بودن شما در کاری که میکنید یا حسادت به ظاهر شما. این مشکلات مرتبط اما مجزا هرکدام به واقع نیازمند یک مقاله جدا هستند. با این شروع میکنیم: وقتی شما زیباتر از زنان متوسط هستید. خیلی از شما احتمالاً وقتی این موضوع را میخوانید، به آن احساس تنفر میکنید—هیچکدام از ما دوست نداریم قبول کنیم که کسی از ما زیباتر باشد یا حتی بدتر، اینکه بخاطر زیباتر بودنشان با آنها دشمنی کنیم. درواقع، خیلی از ما این مسئله را حتی پیش خودمان هم قبول نمیکنیم. درعوض، حسادت را به دشمنی تبدیل کرده و اجازه میدهیم همه وجودمان را بگیرد تا وقتیکه آن فرد کاری انجام دهد که بتوانیم تفسیر بدی از آن بکنیم و بعد به آن دلیل از او متنفر میشویم. دلیل نوشتن این مقاله این بود که یکی از دوستانم که وکیل است، از اینکه در محلکار جدیدش هیچکدام از زنها دوستش ندارند نالان بود. من که دوران دانشگاه را با او سپری کردم دقیقاً میدانستم چه میگوید چون در دانشگاه هم برخورد دخترها با او همانطور بود بخاطر همین تعجب نکردم. چیزی که دوست داشتم به او بگویم این بود که مورد نفرت قرار گرفتن بخاطر جذابیت و زیبایی ارتباطی با وضعیت ظاهری شما ندارد. قسمت عمدهای از آن به این بستگی دارد که با ظاهرتان چکار میکنید. معمولاً پرطرفدارترین افراد کسانی نیستند که زیباترین باشند بلکه کسانی هستند که خودشان را به معرض نمایش میگذارند. منظورمان این نیست که برای اینکه همکاران حسودتان از شما خوششان بیاید، خودتان را بپوشانید، منظورمان این است که راههایی هست که با حسادت و دشمنی زنان دیگر خورده نشوید. بااینکه زنها تقریباً نسبت به هر زن زیبایی احساس حسادت میکنند اما از آنهایی که از جذابیت جنسی خود برای جلو افتادن بهره میگیرند، همیشه متنفر میشوند. سه سوال پیش میآید که به بررسی آنها میپردازیم. اولین سوال این است که: اصلاً چرا خانمها حسود هستند؟ پاسخی برای این نداریم، اما ممکن است به این دلیل باشد که در اکثر مواقع هدف اصلی خانمها در زندگی یافتن همسر یا همراه است و چیزی که مردها به دنبال آن هستند، زنهای زیبا است. به همین دلیل بقیه زنها وارد رقابت میشوند، حتی اگر در یک رابطه باشند یا اصلاً علاقهای به آشنا شدن با مردی در محلکار خود را نداشته باشند. بااینحال، اینکه توجهی که به زن دیگری معطوف شده است را از آنِ خود نکنند برایشان ناراحتکننده است. سوال دوم: ما خانمها برای متوقف کردن چرخه شوم تنفر از همدیگر چه میتوانیم بکنیم؟ باز هم باید بگوییم که پاسخی برای آن نداریم. همه ما میتوانیم سهم خودمان را با شناخت حس حسادت خود و کار کردن روی مسائل و مشکلاتمان به جای خالی کردن آن بر سر دیگران، ادا کنیم. بااینحال، همانطور که در زیر مطرح میکنیم، گاهیاوقات، واقعاً به زنان زیبا حسادت نمیکنیم و فقط این مسئله که جذابیت جنسی بعنوان ابزاری حرفهای برای پیشرفت استفاده میشود ناراحتمان میکند. سوال سوم: حالا که دوست من خود را موضوع حسادت همکارانش میبیند، چه میتواند بکند؟ خیلی از شما احتمالاً میگویید که این مسئولیت دوست من نیست که چیزی را عوض کند—که این حسادت به مشکلات دیگران ارتباط دارد و تقصیر او نیست. درست است، اما درست مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی، ممکن است حق با شما باشد اما بخاطر اخلاقیات خود توسط دیگران تخریب شوید. هر فرد باید تصمیم بگیرد که برای هر یک از میلیونها رفتار متفاوت حاضر است چه بهایی بپردازد و استفاده از داراییهای ظاهریتان در زمینه کاری و حرفهای تفاوتی نمیکند. دوستم به من میگوید که او کاری نکرده است (که از وقتی به دنیا آمده همینطور بوده و مردها نمیتوانند چشم از او بگیرند. حتی اگر صبح به صبح سرتاپای خود را غرق کثافت هم بکند باز اینقدر جذاب است که همه را دنبال خود میکشاند). اگر شما هم کسی هستید که چنین داستانهایی را به خودتان میگویید، بد نیست که واقعاً بررسی کنید و ببینید که آیا واقعا هیچ کاری نمیکنید؟ اینطور که من میبینم، بیشتر اوقات وقتی زنها از زنی در محلکار بدون هیچ دلیلی به غیر از جذاب بودن او متنفر میشوند، فقط به این خاطر نیست که آن زن فقط زیبا است. چرا؟ چون تعداد زیادی از زنان زیبایی بودهاند که من با آنها کار میکردم که بقیه زنها از آنها متنفر نبودند. آیا به این دلیل است که آنهایی که مورد تنفر قرار میگیرند خیلی زیباتر هستند؟ نه. آیا به این دلیل است که آنهایی که مورد تنفر قرار میگیرند، بیبندوبارتر هستند؟ نه. پس چه؟ من خیلی به این موضوع فکر کردهام و بهترین تحلیل که میتوانم ارائه کنم این است که زنها از زنهایی متنفر میشوند که از جذابیت ظاهر خود برای پیشرفت حرفهای خود استفاده میکنند. هیچکس از آنجلینا جولی وقتی در لباس ساده اداری پشت میز نشسته و سخت مشغول کار کردن است متنفر نمیشود. زنان از آنجلینا جولی متنفر میشوند که دامن کوتاه و بلوز باز میپوشد و وقتی درمورد کارها سوال میکند، به همکار مرد یا رئیس اداره لبخندهای معنادار میزند. پس اگر زنها از شما متنفر هستند و در درونتان به خود میگویید بخاطر حسادتشان است، اما باز هم میخواهید که بتوانید با همکاران زنتان خوب کنار بیایید، چند توصیه برای شما داریم: بدانید که اگر بخواهید مدام درمورد زیبایی خود حرف بزنید، هیچوقت نمیتوانید دوستی درمیان زنان پیدا کنید. به مخاطبانتان بستگی دارد اما خیلی مطمئن میتوانم بگویم که در 99% از مواقع، در این چند حالت هیچوقت نمیتوانید نظر مساعد جنس موافقتان را جلب کنید: 1) اینکه درمورد موضوعی با زنی حرف بزنید و به زنی دیگر نسبت دهید که به شما حسادت میکند. 2) درمورد اینکه مردان زیادی به دنبال شما هستند، چه تحسین و تمجیدهایی از زیباییتان از آنها دریافت میکنید، اینکه چطور مردی وقتی به شما خیره شده بود موقع رانندگی تصادف کرد، یااینکه بودن جای شما بخاطر اینهمه توجه چقدر سخت است، حرف بزنید. 3) درمورد اینکه مردهای شرکت چطور به شما خیره میشوند یا پیشنهاد آشنایی میدهند حرف بزنید. فقط به خاطر داشته باشید، هیچکس از افراد پر ادعا خوششان نمیآید و وقتی سعی میکنید مدام توجه دیگران را به یک جنبه از خودتان معطوف کنید، مردم متوجه میشوند و ممکن است نتیجهگیریهایی درمورد شما بکنند که چندان خوشایند نیست. ارزش خودتان را تشخیص دهید. تصور من از خیلی از زنانی که مقدار زیادی از وقت خود را صرف لاس زدن با این و آن و حرف زدن درمورد مسائلی که در بالا بیان شد میکنند، این است که منبع اصلی اعتمادبهنفس آنها ظاهرشان است. صرفنظر از اینکه آیا حرف من درست است یا نه، من این زنها را کمتر از آنچه که واقعاً هستند پیچیده یا توانمند میبینم چون باور درونی خود آن که ظاهرشان بهترین چیزی است که دارند کاملاً آشکار است و نظر را جلب میکند و من به این دلیل چنین فکری میکنم که خودشان هم آن را باور دارند. خیلی از ما از نعمت داشتن ظاهری زیبا بهرهمند هستیم و طبیعی است که بخاطر این ظاهر، اعتمادبهنغس بالایی به دست آوریم. اما دیگر دوران دبیرستان نیست. حرف من این است که از نظر حرفهای خیلی مخرب است که بخواهیم صورت زیبایمان را مطرح کنیم. چرا؟ چون ارزش ما خیلی بیشتر از این است. ما باهوش و بلندپرواز و تواناییم. اگر بخواهیم اعتمادبهنفسمان را از ظاهرمان به دست آوریم، خیلی مهم است که آن جنبه از خودمان را در خانه بگذاریم چون مردم همان چیزی را از ما استنباط میکنند که به آنها نشان میدهیم و اگر مدام بخواهید از ظاهر خودتان تعریف کنید و توجه دیگران را به جذابیت فیزیکی خود بکشانید و با این و آن لاس بزنید، آنوقت همکارانتان شما را فردی یک بعدی خواهند دید و دیگر کسی ارزشی بر استعدادها و تواناییهای درونی شما نخواهد گذاشت. شما بیشتر از یک صورت زیبا هستید. قدم پیش بگذارید و این حقیقت را در آغوش بگیرید. عواقب وسیعتر جنسی کردن خودتان را بعنوان یک زن شاعل درک کنید. من عمیقاً باور دارم که برای همه خانمهای شاغل مخرب است اگر تصمیم بگیرند از ظاهرشان برای پیشرفت استفاده کنند. چرا میگویم "انتخاب کنند؟" چون به نظر من این یک انتخاب است. درست است، هیچکدام از ما انتخاب نکردهایم که خدا ما را چگونه بسازد، اما خودمان انتخاب میکنیم سر کار چه لباسی بپوشیم یا چطور با همکارانمان یا مشتریها ارتباط برقرار کنیم. با خودتان فکر میکنید که من میگویم زنها نمیتوانند هر چه که دوست داشته باشند بپوشند؟ درست است. منظور من دقیقاً همین است. یا فکر میکنید که میگویم زنها خودشان مسئول برخورد دیگران نسبت به ظاهرشان هستند؟ بله دقیقاً. چرا؟ چون ذات ما انسانها اجتماعی است. زنان بسیاری واکنشهای مثبتی به ظاهر خود دریافت میکنند و یاد میگیرند چطور همواره این واکنشها را از طریق چیزهای ظریفی مثل ارتباط چشمی، زبان و بدن و امثال آن دریافت کنند. آیا ناخودآگاه کارهایی میکنید که در نظر دیگران عشوه آمدن است؟ چرا از کسی که به صداقت او اعتماد دارید سوال نمیکنید؟ من واقعاً اعتقاد دارم که دوستم خودش متوجه نیست که همیشه و در همه حالت در حال عشوه آمدن است. بعد از نوشتن این مقاله، فکر میکنم که خودم را قانع کردهام که این موضوع را به او بگویم. عشوه کردن او اینطوری است: مانتوهای کوتاه و تنگ، کفشهای پاشنهبلندی که هیکل و حرکات او را بهتر نشان دهد، لبخندی متفاوت برای مردان، تماسهای کوتاه با دستها و بازوهای مردان موقع حرف زدن با آنها، نزدیکتر از حد لازم ایستادن کنار مردها، تحسین کردن آنها، خندههای متفاوت با مردان، استفاده از تنهای صدای متفاوت موقع حرف زدن با مردها، و هزار چیز دیگر. مطمئناً متوجه منظورم شدهاید. مطمئن نیستم که دوستم میداند که رفتار او را مردان نسبت به رفتار او با زنان دیگر دنیایی تفاوت دارد اما تضمین می کنم که زنان شرکتی که در آن کار میکند، به خاطر این از او خوششان نمیآید که به او حسادت میکنند بلکه به این دلیل است که از رفتار او متنفر هستند. نتیجه اینکه، اگر دختر زیبایی هستید، به این مسئله خوب فکر کنید: همان قدر که دوست دارید بخاطر زیباییتان نظر دیگران را جلب کنید، باید بدانید که هزینه زیادی برایتان خواهد داشت. وقتی نظر و توجه دیگران را به ظاهر خودتان جلب میکنید تا از طریق آن به پیشرفت حرفهای و شغلی دست پیدا کنید، حتی اگر عمدی نباشد، به پایینترین سطح زنان جامعه تبدیل میشوید، رابطهتان با زنان دیگر را خراب میکنید و توقعی ایجاد میکنید که همه زنانی که میتوانند برای جلو افتادن از بقیه عشوه بیایند، باید اینکار را بکنند. همانطور که ذکر کردیم فقط ظاهرتان نیست که به شما ارزش میدهد. نباید به مردان برای مراقبت کردن از شما وابسته شوید. سعی کنید بیشتر از آن صورت زیبایتان باشید و مطمئن باشید اگر چنین باشید زنان و مردان هر دو به شما احترام گذاشته و دوستتان خواهند داشت. موضوع مطلب :
همه ی ما میدانیم که همه ی ادیان الهی یک چیز را به جهانیان می آموختند. و آن چیز یکتا پرستی بود.
این رو ما هم از لحاظ اعتقادی قبول داریم و هم از لحاظ عقلی از لحاظ اعتقادی چون پیامبران و کتب دینی این را گفته اند... و از لحاظ عقلی قبول داریم چون میدانیم وقتی همه ی ادیان را یک شخص واحد به وجود بیاورد اهدافش هم مشترک است. پس وقتی خداوند تمام ادیان الهی را به وجود بیاورد هدفش هم مشترک است و آن رفتن به سوی کمال و یکتا پرستی است. حالا یک سوال اگر اهداف تمام ادیان الهی مشترک است , پس این همه اختلاف موجود در ادیان برای چیست؟ چرا تمام ادیان با هم مشکل دارند؟ چرا با هم فرق میکنند؟ چرا تمام پیامبران دینی و الهی و تمام کسانی که میخواستند دین حق را به مردم بفهمانند مورد عذاب و شکنجه واقع شدند؟ چرا ظالمان زمان حضرت عیسی به دنبال او بودند برای کشتنش؟ (و به اعتقاد مسیحیان به سلیب کشیده شد؟) اصلا چرا میخواسنتد او را بکشند؟ چرا حضرت موسی انقدر رنج و عذاب کشید؟ چرا حضرت محمد با سختی زیاد و آزار اذیت زیاد توانست اسلام را به پا دارد؟ و چرا هیچکس با کفار و ادیان ساختگی مبارزه نکرد؟و چرا کفار با هم مشکلی ندارند؟ و هیچیک از این ادیان مورد مخالفت صاحبان قدرت قرار نگرفتند؟ چرا همه ی پیروان ادیان الهی با هم در جنگ و ستیز هستند؟ چرا در یک دین مثلا اسلام چندین فرقه و مذهب به وجود آمده؟ این ها سوالاتی است که با آنان میشود به واحد بودن اهداف تمام ادیان الهی پی برد. و حق یا نا حق بودن دینی را تشخیص داد. خوب حقیقت این است که همیشه یک خدا و یک پیام پشت تمام ادیان وجود دارد. و ما ضرورتا باید به دین موسی و عیسی و محمد ایمان داشته باشیم.
بیایید به تاریخ ادیان یکتا پرستی نگاهی بیندازیم تا بفهمیم آن ها چگونه مورد تحریف قرار گرفتند. با دین یهود و کتاب تورات شروع میکنیم. پادشاهی یهودیان در مصر (نوادگان حضرت یعقوب و برادران حضرت یوسف) توسط چه کسانی نا بود شد؟ توسط بخت النصر! پادشاهی بابلیان یهودیان را در سرزمین یهود شکست دادند و حکومت پادشاهی آنان را متلاشی کردند. و آنها را به عنوان برده به عراق و بابل بردند. و یهودیان از دین واقعی خدا جدا و محروم شدند. و تحت تاثیر حکومت دیکتاتوری و ستمگر بابلی ها قرار گرفتند. کتاب تلمود به دست چه کسانی نوشته شد؟ کتاب تلمود به دست 70 خاخام که در بابل بودند نوشته شد. و اکنون این کتاب توسط قانون و کانون و مرکزی دین یهود میباشد. تلمود توسط بشر نوشته شده. آنها تورات را که از خدا بود ترک کردند و از تلمود پیروی کردند.و تلمود توسط خاخام هایی نوشته شده بود که تحت تاثیر حکومت بابل بودند. هدف از تلمود طرح های برای احاطه بر اورشلیم و معبد سلیمان بود. و آن اهداف به میزان زیادی به اهداف و اساس انجمن های مخفی وابسته و مقید بود. حالا یک سوال! چرا احاطه بر اورشلیم و معبد سلیمان؟ اصلا معبد سلیمان چیه؟ معبد سلیمان خرافه و دروغ است. چیزی به نام معبد سلیمان وجود ندارد. سلیمان کسی است که بنای مسجد را گذاشت و آن را در طول حکومتش توسعه داد. آنجا معبد نبود بلکه یک مسجد بود. پیامبر سلیمان مسجد الاقصی را در راه خدا توسعه داد.
و با وجودی که تمام پیامبران آمدن پیامبران دیگر را بشارت دادند و آنها را تایید کردند ولی باز هم رهبران فاسد با حقیقت مبارزه کردند. بیایید آیه ی 110 سوره ی بقره را با هم بخوانیم: و هنگامی که فرستاده ای از سوی خدا به سراغشان آمد در حالی که با نشانه هایی که نزد آنها بود مطابقت داشت جمعی از آنها که دارای کتاب بودند کتاب را پشت سر انداختند. گویی اصلا از آن خبری ندارند. و قتی رسول الله آمد آنها نمیخواستند از او پیروی کنند. از چیزی پیروی کردند؟ از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم خواندند پیروی میکردند. و شیاطین به مردم سحر و جادو می آموختند. ابلیس و شیاطین در عصر سلیمان ودر طول حکومت سلیمان به مردم سحر و جادو می آموختند. اسدی در تفسیر این آیه می گوید: سلیمان فهمید که شیاطین به مردم سحر و جادو می آموزند. برای همین او تمامی دستورالعمل ها و کتابهایشان را جمع آوری کرد و آنها را از شیاطین و مردم گرفت. و قانونی گذاشت که هرکس سحر و جادو بیاموزد و یا انجام دهد یا آموزش دهد اعدام خواهد شد. او تمامی کتاب ها را جمع آوری و دفن کرد. میگویند در زیر تختش دفن کرد حالا میشود فهمید که طرح های اصلی این نجمن های مخفی احیای معبد سلیمان و حفاری های نزدیک مسجدالاقصی برای دستیابی به گنج مدفون شده است. و آنها تا زمانی که به این هدف نرسند به هیچ وجه متوقف نمیشوند. به همین دلیل مسجد الاقصی را توتئه های بزرگی احاطه کرده است. و برای همین فلسطین مهمترین قسمت از توطئه های جهانی است. و باید آرام آرام برای ظهور قطعی دجال آماده شویم.
بسیاری از ما حتی مسجد الاقصی واقعی را نمیشناسیم و این اصلا اتفاقی نیست. این مسجد الاقصی نیست!! این مسجد قبة الصخره است.
ولی هر زمانی که در کشورهای مسلمان یا خاورمیانه از مسجدالاقصی نام برده میشود این تصویر نشان داده میشود. شما عمدا کنترل شده اید تا اینگونه فکر کنید, تا اگر زمانی مسجد ویران شد شما متوجه نشوید. وهمونطور که میدونید مسجد الاقصی در حال حفاری شدن و تخریب است. و ویرانی این مسجد یکی از اصلی ترین نشانه های ظهور مهدی (ع) است. خوب تا حدی با نفوذ نظام سلطه و فراماسونری در ادیان آشنا شدید و میتوانید فرق ادیان ساختگی و دینی را بفهمید. حال ببینید نظریه های امروز در باره ی خدا , دین و انسان چیست. متوجه شیطانی بودن آن شده اید؟ 1- خدایی وجود ندارد! 2- خدا توهمی ارضا کننده توسط ذهن بشر است و از کمبود علم به وجود آمده! 3-شما خودتان یک خدا هستید. 4-شما به واسطه ی هوشیاری و درکتان یک خالق هستید 5-شما از نسل میمون ها تکامل یافته اید (نظریه ی داروین) 6-هر چه میخواهی انجام بده 7- طبقه ی ممتاز دین را به عنوان ابزاری برای حکومت به وجود آورد اگر شما یکی از موضوعات ذکر شده را قبول دارید در دام برنامه ای جهانی افتادید. برنامه ای که هدفش گمراه کردن شما از راه حقیقت است. با حذف خدا از زندگی شما این برنامه شما را به توجه و تمرکز روی لذات و منفعت های دنیوی میکشاند. آن زمان است که شما ابزاری هستید در دستان طبقه ی ممتاز. چون جهان دجال بر مبنای لذات و مصرف است. به همین دلیل درس اول دین شیطان پرستی این است: هرچه میخواهی انجام بده. کمی در باره اش فکر کنید. موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
||